English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3701 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
passage of lines U عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
visit of courtesy U بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
reinforcing U در حال تقویت کردن یک یکان دیگر
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
force augmentation U تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
detachments U یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment U یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
interoperability U قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
off the rails U بیرون ازخط
off the track U ازخط پی گم کرده
diode U قطعه الکترونیکی که به جریان الکتریک اجازه عبور از یک جهت ونه جهت دیگر میدهد
transitions U عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transition U عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
penetrometer U وسیلهای برای اندازه گیری قدرت نفود اشعه ایکس واشعههای نافد دیگر توسط مقایسه عبور و نفوذ انها درموارد مختلف
scan U یکی ازخط وط افقی فسفری
scanned U یکی ازخط وط افقی فسفری
scans U یکی ازخط وط افقی فسفری
layers U استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
layer U استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
clubhouse turn U انحنای پیست اسبدوانی پس ازخط پایان
zeroed out U ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
tenant U یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenants U یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
designations U عنوان یکان یاشخص معرف یکان
detailing U شرح مفصل یکان بقیه یکان
designation U عنوان یکان یاشخص معرف یکان
detail U شرح مفصل یکان بقیه یکان
subactivity U یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
parent U یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
combat arms U یکان رزمی یکان درگیر در رزم
line replacement U یکان تعویض کننده یکان جبهه
tactical element U یکان رزمی یکان تاکتیکی
unit mill U سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
inactivate U غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
shadower U یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
wading crossing U عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
regroup U دور هم جمع کردن یکان
regroups U دور هم جمع کردن یکان
dismisses U منفصل کردن یکان مرخص
dismissing U منفصل کردن یکان مرخص
dismiss U منفصل کردن یکان مرخص
regrouped U دور هم جمع کردن یکان
regrouping U دور هم جمع کردن یکان
garnished U علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnish U علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnishes U علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
command information program U برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
energy transition U عبور انرژی [ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
detaches U جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
detach U جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
suppress U سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
suppressing U سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
suppresses U سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
detaching U جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
cruised U عبور کردن
crosser U عبور کردن
passes U عبور کردن
traversed U عبور کردن
traverses U عبور کردن
passed U عبور کردن
traversing U عبور کردن
transit U عبور کردن
cruising U عبور کردن
cross U عبور کردن
cruise U عبور کردن
overfly U عبور کردن
traverse U عبور کردن
pass U عبور کردن
crossest U عبور کردن
crosses U عبور کردن
cruises U عبور کردن
traject U از محلی عبور کردن
cut U عبور کردن گذاشتن
cuts U عبور کردن گذاشتن
go U گذشتن عبور کردن
goes U گذشتن عبور کردن
command U یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
flanked U پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
commands U یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
flanking U پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
commanded U یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
flank U پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
throttles U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttling U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttle U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttled U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
readiness condition U وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
beachmaster's unit U یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
ranges U عبور کردن مسطح کردن
ranged U عبور کردن مسطح کردن
traverses U عبور کردن قطع کردن
range U عبور کردن مسطح کردن
traverse U عبور کردن قطع کردن
traversing U عبور کردن قطع کردن
traversed U عبور کردن قطع کردن
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
to pound the filed U غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
calibrating U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
junk U پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
aeromedical unit U یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
casualty staging unit U یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
guiden U پرچم یکان پرچم نماینده یکان
cellular unit U یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
division slice U یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
staging unit U یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
bloop U عبور دادن مغناطیس از روی نوار برای پاک کردن سیگنالهایی که نیازی به آنها نیست
unit loading U بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
suppression U خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
duty with troops U در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
pass on <idiom> U رد کردن چیزی که دیگر
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
removing U جابجا کردن به محل دیگر
removes U جابجا کردن به محل دیگر
to lay on the table U بوقت دیگر موکول کردن
remove U جابجا کردن به محل دیگر
traffic post U پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
shed stick U چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
interchanged U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchange U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
scrape together <idiom> U پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
substitution U جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
range alongside U نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
interchanging U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanges U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
interpolates U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
transferring U کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
adjourning U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
transfers U کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
adjourn U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
overwrite U و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
transfer U کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
adjourned U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
In at one ear and out at the other . <proverb> U از یک گوش شنیدن و از یکى دیگر بدر کردن .
adjourns U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
switch U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switched U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switches U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
powered U خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
telephones U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
power U خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
telephoned U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
to play up to another actor بدانگونه درنمایش بازی کردن که بازیگر دیگر سر ذوق آید
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
powering U خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
standalone U که بدون نیاز به وسیله دیگر قابل کار کردن است
powers U خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
telephoning U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
metafile U 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
save U امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saves U امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saved U امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
projection print U روش تهیه نقشه یا عکس بااستفاده از روش بزرگ کردن یا کوچک کردن فیلم یک عکس دیگر چاپ تصویری
innocent passage U مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
sifting U روشی از مرتی کردن داخلی که بوسیله ان رکوردهاحرکت داده می شوند تا ورودرکوردهای دیگر را مجازسازند
HTML U مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
taximan U متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
unit U یکان
units U یکان
formation U یکان
singly U یکان یکان
port U مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خارج کردن یا ارسال داده به ماشین دیگر یا وسیله دگر میدهد
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
to lock somebody [yourself] out [of something] U در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
designations U اسم یکان
composite unit U یکان مختلط
designation U اسم یکان
troop basis U مبنای یکان
mechanized U یکان مکانیزه
troop unit U یکان صنفی
advance gruard U یکان جلودار
organizational U یکان سازمانی
first seargeant U سرگروهبان یکان
command strength U استعداد یکان
combined command U یکان مرکب
major command U یکان عمده
administrative command U یکان اداری
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1popsicle
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1مرض سینه وبغل
2تعریف فونتیک چیست؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com